آقا طاهای نازنینآقا طاهای نازنین، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره
مریمنازمریمناز، تا این لحظه: 7 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

طاها،زیباترین هدیه خداوند

طاها جان

پسرم این عصاره جان و تنم میاد تو آشپزخونه ،با صدایی بسیار ارام دم گوشم چیزی زمزمه می کنه.خم می شم و می گم :مامانی متوجه نشدم. می گه مامان این چند وقته منو صدا می کنی طاها .... پس جونش چی شد؟؟آخه چرا دیگه نمی گی طاها جوون!!!!؟؟؟ ای جان شیرین من ،مگر این زبان من توان قصوری به این عظمت را دارد که وجود نازنینت را چیزی جز طاها جان خطاب کند؟؟؟؟ باید حواسمو بیشتر جمع کنم ببینم با حرفهام چه پیغامی رو انتقال می دم ..چند نفرازما ادما با گذر زمان لحن و مهرمون تغییر کرده ..چقدر زیاد باید حواسمون به لحن و کلاممون باشه ... 23 بهمن پسرم اجرا داشت .اولین اجرای پیانو... من در تب و تاب و اضطراب... طاهاجانم بسیار خونسرد و متین و با اعتماد...
26 بهمن 1397

یک متن خواندنی

من هم این راه رو رفتم.قبل و بهد از تولد شما عزیزانم .و جایی به این نتیجه رسیدم که باید روی خودم کار کنم و ....ادامه حرفهای مژده .... عین کار من و نتیجه گیری من امشب مطلبی خواندم در خور تامل و گویای حرفهای دلم .که باید برای جان و جانانم باقی بماند من هم این راه رو رفتم.قبل و بعد از تولد شما عزیزانم .و جایی به این نتیجه رسیدم که باید روی خودم کار کنم و ....ادامه حرفهای مژده .... عین کار من و نتیجه گیری من ...
26 بهمن 1397

دوباره می نویسم

حال دل و روحم خوب است .بماند که جسمم کمی در تاب و تب است.آنقدر از کنار دو میوه دلم خوشم که نمی دانم چرا ترجیح می دهم ببینم و در کنارشون باش م تا بشینمو تایپ کنم. روزی در خاطرم نیست که از کنار هم بودن و لذت باهم بودنشون حالم حال دل و روحم خوب است .بماند که جسمم کمی در تاب و تب است.آنقدر از کنار دو میوه دلم خوشم که نمی دانم چرا ترجیح می دهم ببینم و در کنارشون باش م تا بشینمو تایپ کنم. روزی در خاطرم نیست که از کنار هم بودن و لذت باهم بودنشون جگرم حال نکرده باشد.تمام خستگیهایم در یک لحظه به در می رود وقتی باهم و کنار هم می رقصند و می نوازند و غذا می خوردند و به جیاط می روند و کتاب می خوانند و ...... نوشتن کار سختیه ..اما ننوشتن از اون سختتره...
22 بهمن 1397

روزمرگی های زمستان 96

[img:photos/file_64285.jpg] دخترم .بهار من ..شکوفه انار و به ..عاشق ورق زدن کتابهای مامانه..کتابی بدون تصویر رو چنان با دقت ورق می زنه گویا دنبال واژه مورد نظرش می گرده [img:AgADBAADTK0xG9jpQVDdLsUjREOey-c1IBoABETAwHT9KS5KsAUFAAEC] [img:AgADBAADTa0xG9jpQVAb1v5FffMKSG1bjxoABPDTwD29rDwtZEoCAAEC] [img:AgADBAADTq0xG9jpQVC-F_9rO3MC2k_IKhoABG1L_MX17zKp5TcEAAEC] میز ناهار خوری فقط اسمش ناهار خوریه.مدتهاست تبدیل شده به میز لگو..روزی رو در ذهنم ندارم که سراغش نرفته باشد این جان شیرین..می سازدو بازی طراحی می کند و می جنگدو پایان..خانه اسباب بازیها رو خالی کردم تنها برای خلوتش. .بزرگ شده این عصاره جان..باید جایی دنج برای خودش داشته...
7 آذر 1397

روزمرگی های زمستان 96

[img:photos/file_64285.jpg] دخترم .بهار من ..شکوفه انار و به ..عاشق ورق زدن کتابهای مامانه..کتابی بدون تصویر رو چنان با دقت ورق می زنه گویا دنبال واژه مورد نظرش می گرده [img:AgADBAADTK0xG9jpQVDdLsUjREOey-c1IBoABETAwHT9KS5KsAUFAAEC] [img:AgADBAADTa0xG9jpQVAb1v5FffMKSG1bjxoABPDTwD29rDwtZEoCAAEC] [img:AgADBAADTq0xG9jpQVC-F_9rO3MC2k_IKhoABG1L_MX17zKp5TcEAAEC] میز ناهار خوری فقط اسمش ناهار خوریه.مدتهاست تبدیل شده به میز لگو..روزی رو در ذهنم ندارم که سراغش نرفته باشد این جان شیرین..می سازدو بازی طراحی می کند و می جنگدو پایان..خانه اسباب بازیها رو خالی کردم تنها برای خلوتش. .بزرگ شده این عصاره جان..باید جایی دنج برای خودش داشته...
8 مهر 1397

روزمرگی های زمستان 96

[img:photos/file_64285.jpg] دخترم .بهار من ..شکوفه انار و به ..عاشق ورق زدن کتابهای مامانه..کتابی بدون تصویر رو چنان با دقت ورق می زنه گویا دنبال واژه مورد نظرش می گرده [img:AgADBAADTK0xG9jpQVDdLsUjREOey-c1IBoABETAwHT9KS5KsAUFAAEC] [img:AgADBAADTa0xG9jpQVAb1v5FffMKSG1bjxoABPDTwD29rDwtZEoCAAEC] [img:AgADBAADTq0xG9jpQVC-F_9rO3MC2k_IKhoABG1L_MX17zKp5TcEAAEC] میز ناهار خوری فقط اسمش ناهار خوریه.مدتهاست تبدیل شده به میز لگو..روزی رو در ذهنم ندارم که سراغش نرفته باشد این جان شیرین..می سازدو بازی طراحی می کند و می جنگدو پایان..خانه اسباب بازیها رو خالی کردم تنها برای خلوتش. .بزرگ شده این عصاره جان..باید جایی دنج برای خودش داشته...
8 مهر 1397

روزمرگی های زمستان 96

[img:photos/file_64285.jpg] دخترم .بهار من ..شکوفه انار و به ..عاشق ورق زدن کتابهای مامانه..کتابی بدون تصویر رو چنان با دقت ورق می زنه گویا دنبال واژه مورد نظرش می گرده [img:AgADBAADTK0xG9jpQVDdLsUjREOey-c1IBoABETAwHT9KS5KsAUFAAEC] [img:AgADBAADTa0xG9jpQVAb1v5FffMKSG1bjxoABPDTwD29rDwtZEoCAAEC] [img:AgADBAADTq0xG9jpQVC-F_9rO3MC2k_IKhoABG1L_MX17zKp5TcEAAEC] میز ناهار خوری فقط اسمش ناهار خوریه.مدتهاست تبدیل شده به میز لگو..روزی رو در ذهنم ندارم که سراغش نرفته باشد این جان شیرین..می سازدو بازی طراحی می کند و می جنگدو پایان..خانه اسباب بازیها رو خالی کردم تنها برای خلوتش. .بزرگ شده این عصاره جان..باید جایی دنج برای خودش داشته...
8 مهر 1397

بهار 97

هر روز چندین ساعت از زندگیمون رو در حیاط خونمون و شعرک سپری می کنیم.بچه ها عاشق فضای بازن.طاهای جانم دیگه تنها نیست.مریمنازو کنارش داره و این نعمت بزرگیست برای هردویشان.و من. خدا ی مهربونم شکرت..بخطر وجود نازنین دخترکم، هر روز بیشتر از 3 دست لباس کثیف می کنن. پابرهنه تو حیاط بچه های آدم دینشون رو در کودکی پرداخت می کنن.با همه شیرین کاریها و شیرین حرف زدناشون ،یا قویتر کردن ما با فراهم آوردن شرایط رشد و بالندگی ما.. بخاطر شما بچه های شیرینتر از جانم با دوستان مجازی زیادی آشنا شدم از جنس مادر و اهل مطالعه و تحلیل ..و اینها رو تمام و کمال مدیون شما هستم . و باید خدارو طور دیگری شاکر باشم که مثل همیشه لوسم می کند و لطف بی انتهایش رو ا...
15 خرداد 1397

روزمرگی های زمستان 96

[img:photos/file_64285.jpg] دخترم .بهار من ..شکوفه انار و به ..عاشق ورق زدن کتابهای مامانه..کتابی بدون تصویر رو چنان با دقت ورق می زنه گویا دنبال واژه مورد نظرش می گرده [img:AgADBAADTK0xG9jpQVDdLsUjREOey-c1IBoABETAwHT9KS5KsAUFAAEC] [img:AgADBAADTa0xG9jpQVAb1v5FffMKSG1bjxoABPDTwD29rDwtZEoCAAEC] [img:AgADBAADTq0xG9jpQVC-F_9rO3MC2k_IKhoABG1L_MX17zKp5TcEAAEC] میز ناهار خوری فقط اسمش ناهار خوریه.مدتهاست تبدیل شده به میز لگو..روزی رو در ذهنم ندارم که سراغش نرفته باشد این جان شیرین..می سازدو بازی طراحی می کند و می جنگدو پایان..خانه اسباب بازیها رو خالی کردم تنها برای خلوتش. .بزرگ شده این عصاره جان..باید جایی دنج برای خودش داشته...
25 ارديبهشت 1397