آقا طاهای نازنینآقا طاهای نازنین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره
مریمنازمریمناز، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

طاها،زیباترین هدیه خداوند

لحظهای بدون تکرارم در 4 اردیبهشت 97

1397/2/4 16:44
نویسنده : ماما شقایق
233 بازدید
اشتراک گذاری
چقدر به خودم قول دادم و چقدر فراموش کردم ...زندگی به سبک مینیمال...هر انچه که خودم بیشتر دوست می دارم از این سبک گلچین می کنم و به راحتی مدعی قناعت می شوم و با دیدن قیمت نیمه بهای لباسهای کودک قول و قرارم با خودم فراموش می شود و به یکباره می شوم همان شقایق عاشق خرید...
اما می خوام مقدار نیاز پوشاک رو برای خودم روی کاغذی بنویسم و جایی که دم دستم باشد قرار دهم تا دیگر از این اشتباهات محلک نکنم..منظورم کیف و کارت خالی از موجودیست
عاشق خرید برای بچه هایم هستم.مادرم دیگر.چه می شود کرد


امسال تصمیماتی برای خودم گرفتم.
کمی بیشتر از قبل به خودم بها بدم.یک مادر با برنامه که به خودش توجه می کنه به فرزندان می آموره که
شما هم مهم هستید و باید از لحظه لحظه زندگیتون لذت ببرید.
امروزمان را اینگونه ورق زدیم:::
بعد از چرت قیلوله دخترکمان نهار اماده را در انتطار بلعیدن جا گذاشتیم و راهی شهرک شدیم.درابتدا پسر جانم از باغ پر خیر و برکت مامان جون با ابزار هایی که خودش مناسب می دید شروع به در اوردن هویجی از زیر گل شد.بیلچه دهان گشاد کارش را راه نیینداخت.
سراغ تکه چوبی رفت و سنگی ..
و در انتها سراغ بیلچه دهان باریک مادر و یک ابزاری که برای کاشت استهاده می کنیم .با انها اوضاع کمی بهتر شد.اما دلمان اگر طاقت میاورد که خوب بود.اما نیاورد و گفتم .جان مادر بیا هویج را بیرون بکشیم .اینطوری راحتتر است




خودش از باغ چیده است ..خوب دارد حالش را می برد..آخ که چه کیفی دارد برداشت محصول..ما هم که همیشه مفت خور محله بوده ایم..فقط سفرا آماده بهره می بریم.با عدد چاقو و یک ظرف به سراغ محصولات باغ مامان جون می رویم
همراه جان و جانان رفتیم برای گردش .کمی قایم باشک بازی کردیم و بعدترش مریمناز نازنازیمان برایمان توپی پیدا نمود و بعدتر باباجون آمدن منزل و بعدترتر بابایی آمدن .ماهم همه باهم رفتیم برای کر کری خوانی فوتبال..دخترمان هم دروازه بان بود...اما فقط در جستجوی طور دروازه بود و بس




در این وسطها دخترمان ابچاله ای یافت و با انگشت طعمش را چشید تا از این مزه ام بی نصیب نمانده باشد






و این گلی است که یک گلی چون مهربان پسرم به گلی چون شیرین دخترم هدیه می دهد




و این اولین آبنبات چوبی است که دخترم نوش جان می کند
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)