آقا طاهای نازنینآقا طاهای نازنین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره
مریمنازمریمناز، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

طاها،زیباترین هدیه خداوند

طاهای 20 ماهه ما

1393/1/26 4:45
نویسنده : ماما شقایق
541 بازدید
اشتراک گذاری

دروغگوباکلی تاخیر سلام.من اعتراف می کنم که فرصت داشتم در نیمه شبهای خاموش یا سحرگاهان زیبا از وجود نازنینت از حضورت و خاطرات سراسر شیرینت بگم ،اما آدم باید خیلی خیلی آدم باشه که در مقابل خوابهای شیرین بهاری طاقت بیاره.باور کن پسر نازنینم که مادرت در خواب کلی با خودم کلنجار می رم،که پاشو عزیزم.تو می تونی ....اما افسوس و صد افسوس.خدا می دونه که چقدر شیرینه این خواب بهاری.

      

  میوه دل مادر 20 ماهگیت با تاخیر یک ماهه مبارک...

این یه پست یشت در مونده از سال 92 است که به دلیل بی وقتی مادر نتونستم به موقع آپ کنم.و اما چقدر این ماه بخاطر عدد بیستش واسم مهم بود و از توجه زیادی به تاخیر افتاد.اما اینم عیدی مامان به شما و همه دوستای عزیزمون...

یک پرتره زیبا ازیکی از دوست داشتنی ترین موجودات خلقت.از مهربانترین نگاه عالم بشریت و بی مثال ترین لبخند زندگی....

 

پروردگار هنرمندم ،ای یار مهربانم ،بند بند انگشتان هنرمندت را می بوسم.شکرت یا رب.

تا قسمتون ندادم بخونید این آیه شریف رو::: وگرنه مدیون منٍِِ مادر هستید:::

بوی عید و بوی مواد تمیز کننده با هم می یاد هر سال.جقدر دلم می خواد فقط یک سال تا لحظه آخر کار نداشته باشم.اما مگه می شه؟؟؟

کمک مامان می کردی و با یک اسپره که مامان مهتویاتش رو با اب پاک عوض کرده بودم و یک دستمال به دست کل خونه می چرخیدی و می گفتی : پیس پیس..نقطه قوت من بودی در این خانه تکانی.چند باری هم که واسه تمیز کردن پنجره ها مقدار مصرف شیشه پاک کن زیاد شد که من حضورش را در ته ته حلقم احساس می کردم،مثل همیشه دست طلب یاری به سوی مامان جون دراز کردم و شما رو به ایشون سپردم.اما مگه می تونم کاری کنم سوالکلافه..انگار یه تیکه از وجودم و بهتره بگم قلبم در من نمی تپید.تند و تند به مادر جون زنگیدم اما انگار نه انگار مادری داشتی...از یک طرف خوشحال از بابت شما اما از سوی دیگر ناراحت خودم بودم...اینم رسم زمونست،نمی شه کاریش کرد...

تابت رو تمیز می کنی با پیس پیس..

سه چرخت رو تمیز می کنی.. ای عزیزتر از جانم

اگر دور ریختنی یا هر چیز به درد نخور در منزلتان هست که قصد پرت کردن درون زباله را دارید،بنده با آغوش باز از زباله شما استقبال می کنمنیشخند...

قبلترهاگفته بودم دیگه قصد خرید اسباب بازی نداریم(بماند این وسطها هوس می کنیم و چیزکهایی می خریم)اما با همین دور ریختنی ها به کمک وجود نازنینت،و دستان هنرمندت که عاشق نقش و داخت (نقاشی کشیدن) هستند،می سازیم و رنگ می کنیم و لذت می بریم.

با در نوشابه کرم می سازیم..

تونلی ساختیم و با تکه های کارتن جاده ساختیم و با مداد شمعی رنگ کردیم.در گیر و داد این خانه تکانی بازی کردنمان گرفته بود.مادر باشی در بحبوحه کار هم دغدغه شادی و تفریح نازنین نگارت را خواهی داشت..

چقدر بازی کردی و کردیم و بابایی و مامانی و مامان جون رو به منزل کارتنیت دعوت کردی و چه خوش گذشت مهمان تو بودن..

 

 

 

یک نصیحت مادرانه:اگر مایلید با خیال راحت سبزی پاک کنید و بی دغدغه به کارتون ادامه بدید،فرزند عزیزتون رو با کمال میل صدا بزنید و دعوت به همکاری کنید.قبل از هر کاری هم یک زیر انداز به اندازه کل خونه پهن کنید و یا کلا بی خیال بهداشت و تمیزی شوید.دنیا همش دو روزه و ارزش این همه وسواس و نگرانی رو نداره...باور کنیدخیال باطل

طاهای مادر،ای چراغ روشن زندگی من،ممنونم که منو به این باور رسوندی.انقدر عاشقتم که دست به هر لذتی بزنی واسم قابل احترامه.فقط تو خوش باش همین مرا بس است.

به چه خوشگلی سر تربچه ها رو از بوتشون جدا می کردی.چه زوری صرفشون کردی.و چه زیبا اشغالها رو با سبزیهای پاک شده مخلوط می کردیدروغگو.کمی بازی کردی ووقتی دیدی مامان مخالفتی ندارم رفتی سراغ بازیهات.

همیشه دلت می خواد تو همه کارها کمک مامان باشی از بس مهربونی.

این دو دسته گل ،که مامان خشکشون کرده بودم و تا امسال نگهشون داشته بودم ،دسته گلهای خاستگاری و نامزدی مامان و بابا بود که برای شما در خاطرات مصورت به یادگار می زارم

یکی از دلایلی که عاشق بهارم وجود گلهای بی نظیرش در حیاط منزلمون و کاشت اونها در باغچه خونه سه نفرمونه.

با وجود تو در کنار این گلها، جز سجده شکر  کار دگری نتوانم کرد.

چون مامان قول دادم که با هم گلها رو بعد از ظهر می کاریم به قولم عمل کردم و با هدیه بابایی مشعول کاشتن شدییم.چه کیفی داره بابای آدم ابزار فروشی داشته باشه.خنده

طاهای مادر علامت قول ما حرکت دو تا انگشت پیروزیه و مهرش فشار انگشتای شصتمون به همدیگست.اگه مامان هم یکی دو باری قولم رو فراموش کرده باشم،شما می یایو می گی:مامایی گول گول گول(قول).بچم یکی از اون چهار رگ زبانیش ترکه خوب .مگه چشه:جای قول بگه گول.قهقهه

هدیه ماه بیستم تولدت از طرف بابایی..

حیاط قبل از ورود بهار...

حیاط بعد از حظور بهار در کنار بهار زندگی ما..

گل لاله من،ای زیبای جاودانه من،بهار من چقدر زیبا کنار گلها نشستی تا از درون لنز دوربینم نگاهت کنم.وچقدر بزرگ شدی.انگار همین دیروز بود که برای اولین بار به دوربین نگاه کردی و لبخند زدی.و من دهها عکس از انگشتان کوچکت می گرفتم.برایم همیشه کودک بمان،ای آب حیات مادر.

و اما روز تولد بیست ماهگیت مهمون عزیزی داشتیم که از دیدنش انقدر هیجان زده شده بودی که خدا می دونه...دختر شیرین ما نیلا جون

باهم رفتیم جوجه ها و مرغ و خروسها ، اردکارو نشون نیلا جون و مامان الهام و فایزه خانم دادی و با اون زبان شیرینت کلی واسه نیلا جون تعریف می کردی...و چقدر با هم خوشی کردید..

شب چهار شنبه سوری هم در کنار دوستان عزیزمون  ،بسیار خوش سپری شد .چندین بار با بابایی از روی آتیش پریدیم و خوندیم::

غم برو ،شادی بیا.منت برو روزی بیا

سرخی تو از من ،زردی من از تو ،

شام رو هم در کی اف سی کلاراباد نوش جان کردیم و شما و نیلا جون طبق معمول با چشم و هم چشمی هم خدا رو شکر حسابیی شام خوردیدو شما تا صبح اون روز بدون بیدار شدن خوابیدی و من در نا باوری صبح گیج بودم.ابله

چوبهای اماده شده برای مراسم زیبای جهارشنبه سوری،توسط اقا مصطفی

وقتی جا واسه نشستن نباسه ،این مغز آدمه که باید به دادش برسه.فدای خودت و مغزت و تک تک سلولهلی وجودتم،طاهااااااااااااااااااااااااااااااا

 

این هدیه جا مونده از ماه نوزدهم بهترین خاطراتم... و این هم

هدیه ماه بیستم نفسهای گرم وجودت،از طرف مادر.

تا ابدیت دوستت خواهم داشت،عصاره وجود مادر.

 

پسندها (1)

نظرات (1)

خاله جون
26 فروردین 93 23:02
طاهای نازنینم اونقدر خداوند به شما زیبایی و کمالات داده که فقط میشه شکرش کرد.روی ماهت رو میبوسم عزیز خاله قوربون خاله جونم بشم من با شیرین پسرش.آقا کیان نازنین.ممنون خاله جون