سپاس از خدا
کتاب قبل خوابمان را خواندیم..مامانی می شه یکی دیگه..
بله عزیزم..صدایمان را پیر می کنیم..بچه می شویم..گرگ بدجنس و ...هر چه در کتاب است صداگذاری می کنیم..آخر این میوه دل مادر،این شکوفه بهار نارنج مادر اینگونه بیشتر دوست می دارد..لبخندی می زند از سر کیف..
چالی می افتد بر لپش که مرا یاد لطف خدایم می اندازد..با هیچ چیز عوض نمی کنم این چال را..
پیکاسو مادر خودش را کشیده،فدای آن ستاره پیشانیت،ستاره قلب مادر.بهار 95
قبل از خواب و قبل از شنیدن لالایی شبانه شکوفه انارم،که سوره یاسین است و در ادامه ختم قران مادر،سپاس می گوییم خدایمان را ،آن یگانه معبود بی همتا را،آنکه یادش آرام جان است..
مادر شروع کرد ::
خدای خوب و مهربونم ممنونم بخاطر همه خوبیها مهربونیهات.ممنونم بخاطر اینکه هممون روز خوبی داشتیم ،بخاطر غذایی که به ما دادی..
جان شیرین پرید وسط گپ و گفت مادر و مرا خجالت زده کرد..بی تعارف بگم تنها رقیبی که کیف می کنی از بردنش ،پاره تنت است ..وقتی او می گوید و تو اینچونین کیفور می شوی ،جای شکر دارد..
خدا جون ،خدای مهربونم ممنونم که با با . مامانی به این خوبی به من دادی،خدایا شکرت که بابا جون و مامان جون به من دادی،اعضای بدن به ماها ،به هممون دادی،می تونیم غذا بخوریم،بازی کنیم..خدایا مرسی که به ما این همه اسباب بازی دادی،بتونم ماسه بازی کنم،دوچرخه دادی،موبایل دادی که بتونیم حرف بزنیم و بازی کنیم..مرسی که گل های به این قشنگی دادی...
خدایا ممنونم بخاطر این میوه دل که از روحت بر او دمیدی..