طاهای 16 ماهه ما
دلبندم ،ماه آسمانم،خورشید وجودم،بهانه نفسهایم،ای که با وجود تو و خوشی توست که شادانم و ای مخلوقی که عظمت قدرت خالق را در تو می بینم و ای نازنینی که به ناز نگاهت گرفتارم و با لبخند لبانت حلاکم،دنیای من،طاهای من 16 ماه از عمر شیرینت می گذرد و چه شیرین بود تلخی بی قراریها و بی خوابیهایت وچه زیبا بود روزهای با تو بودن.16 ماه است که به عمق عشق پی برده ام و علت کار مجنون را در یافته ام.کوه که سهل است حاضرم قلبم را ،دارو ندارم را سرمایه وجودت کنم.تو تو تو ،تو ......
در بیان احساسم عاجزم ودر میزان علاقه ام ناتوان.اما می دانم و تو نیز به خوبی می دانی که بزرگترین هدیه خداوندی برایمان و باز خدایا شکرت.
این عکس در فروشگاه لایکو گرفته شده.واین ماشین سکه ای ارثی پسرمه که هر زمان بریم سمت چالوس،بابایی شما رو حتما باید سوارش کنه.خوب اینم آخر امکانات شهر بازی داشتنه دیگه.
هدیه 16 ماهگیت از طرف مامان،مزین کردن وبلاگت با ذکر زیبای صلوات و نیز گوش دل سپردن به یک موسیقی بسیار دل نشین البته از دید مامان و نیز ایجاد یک روز خوش برای تو ،گلبرگ زیبای زندگی م بوده.
امروز از صبح حسابی کار داشتم و دلم می خواست کمی استراحت کنم،اما به این نتیجه رسیدم که دل تو را شاد کنم،بسی لذت بخش تر از بستن چشمان خسته ام است.این شد که با مامان جون راهی استخر شدیم و شما آب باز ی کردی و کردی که دیگه نای بازی نداشتی.مامان هم بجز 10 دقیقه همیشه همراهت در استخر نی نی ها بودم.سوار بر پشت مامان،اسب سواری کردی و به پشت خوابیدی و با پاهات رکاب زدی و شنا کردی و خانمها را می دیدی و ..... استغفرالله:این وصله ها به قند عسل ما نمی چسبد.بللللللله خانمها رو می دیدی وبا اونها بای بای می کردی و طبق معمول دل همه رو بردی.زحمت ما هم رو دوش خانم عباسی عزیز بودو معصومه جان.سخن کوتاه باید کرد .خیلی خوش گذشت ،بهترین نتیجش این بود که شب خیلی خسته بودی ،زود خوابیدی و تا صبح 2بار بیشتر بیدار نشدی.هوراااااا(ای کاش هر روز استخر می رفتیم)البته قبل خواب هم طبق عادت هر شب حسابی با بابایی دالی بازی و ... بازی کردی و حسابی مست خواب شدی.بخواب ای غنچه نازنم.
شروع 17 ماهگیت مبارک بزرگ مرد کوچک من.خدایا ما رو فراموش نکن و اجازه نده لحظه ای فراموشت کنیم.