آقا طاهای نازنینآقا طاهای نازنین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره
مریمنازمریمناز، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

طاها،زیباترین هدیه خداوند

آشپز کوچولو

1392/8/12 3:53
نویسنده : ماما شقایق
279 بازدید
اشتراک گذاری

همیشه مخالف این بودم که بچه بره رو کابینت بشینه،چون بعدها بزرگتر شد این رفتار نادرست ،عادتش می شه.بهر حال از قدیم گفتن : هر چی بدت بیاد سرت می یاد.

چه کنم اینم بازی روزگاره.تا بحال شاهزاده مامانی هیچوقت رو کابینت ننشسته بودی ،تا اینکه مامن دچار کمر دردهای مضمن شدم و هر از گاهی که بهانه بغل مامان رو می گرفتی ،چاره ای جز نشوندن  در کنار خودم در هین آشپزی ندیدم.

سعی کردم  شرایطی رو واست فراهم کنم تا بازی هدفندی بر روی کابینت داشته باشی.بازی با نمک :با قاشق نمک رو ور می داری میریزیم تو لیوان.بعد لیوان رو خالی می کنیم تو ظرف نمک.

 

بعضی وقتا هم مثل امروز با هم عصرونه پنکک با مغز گردو و پسته درست می کنیم.کمی مامان رنده می زنم کمی شما.اون انگشتای فندوقیت هم توی تمام ظرفا می کنی و همه چیز رو می چشی.خوب یه اشپز خوب همینه دیگه.خلاصه می خوام ازت یه آشپز حرفه ای بسازم.وقتی که غذا در حال پخت یا قول  خوردنه،سرتو آروم می یاری جلو تا توی قابله رو ببینی . برات جالبه.

خدا رو شکر از همون ابتدا بچه بسیار محتاطی بودی .به چیزهای داغی که یکبار یواشکی دست زده بودی،دیگه هیچوقت مشابهش رو دست نمی زنی.از حرارت اطراف گاز می دونی که هر چی روشه داغه.و همش به مامان گوشزد می کنی ::اوفففف .بَُووه. ممنون پسرم ،شکوفه گیلاس من ،اگه زودتراز اینها بودی هیچوقت دستای مامان از بی احتیاطی نمی سوخت.

می دونی ارتفاع خطرناکه وهمیشه از مامانو بابا می خوای که بیاریمت پایین و......فقط و فقط اسباب بازیهات رو می ندازی پایین تا با مامان بیچارت بازی کنیابرو.خوب اینم جالبه .هر کدوم یه صدایی دارن وتمرینی واسه بهتر شنیدن.ابله

حالا که خوب فکر می کنم ،می بینم خوب چه ایراد داشت از همون ابتدا می زاشتمت رو کابینت؟؟؟

امروز با مامان آب انار گرفتیم .یک بار مامان یکبارم شما ،دونه های شیرین انار که هیچوقت به شیرینی وجود نازنین تو نمیرسند رو تو دستگاه آب انار گیر فشوردیم و چه لذت بخش بود اشپزی در کنار عطر گل یاس.نفهمیدم دقایق چطور گذشتند.

درون قابلمه خورشت آب ریختم و وقتی مشغول کار دیگری شدم ،دیدم شما قمقمه آبت رو بردی سمت قابلمه تا درونش از آب حیاتی  بریزی که می دانم اگر دروغ نگفته باشم دست کم یک روز بر عمر من افزود.ویا لااقل بهانه ای شد برای در آغوش فشردنت،ای نازنین فرزندم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله جون
12 آبان 92 13:39
خدایا طاهای نازنین مارو از هر بلا و چشم بد و خلاصه هر چیزی که ممکنه آذارش بده دور کن،خدا حفظت کنه عشق خاله