آقا طاهای نازنینآقا طاهای نازنین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره
مریمنازمریمناز، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

طاها،زیباترین هدیه خداوند

کدبانو

1392/9/17 2:19
نویسنده : ماما شقایق
537 بازدید
اشتراک گذاری

خدایا از این جمله تکراریم خسته نشو،چون می خوام بگم :یا رحمان شکرت.

چطور می تونم از عشق به تو صحبت کنم در حالی که زبانم قاصر است و کلمات از توان بیانش عاجزند.پس تنها می گویم دوستت دارم ای خدا .دوستت دارم خالق طاهای من.دوستت دارم تا بی نهایت.خدایا ،تورا به اندازه خداییت ،که بی حساب است می پرستم و پسرم تو را به اندازه مخلوقیتت که بی مثال است،دوست می دارم.وقتی همه چیز خوبه ،ته دلت می لرزه که نکنه خدایی ناکرده کم شاکر خدای به این ماهی باشی.

طاهای من ،دنیای من اگه می خوای همه چیز داشته باشی،فقط کافیه یکو داشته باشی،اونم خداست.به همین راحتی.

می خوای دوربین رو از مامان بگیری....با این ژستت و کلمه مامانیییییه،چقدر راهت می گیری ای ناقلای من..ابله

آخخخخخخ که میمیرم واسه خنده هات.اشتباه نکنید اینجا تبلیغ مسواک یا خمیر دندون نیست.تبلیغ یه پسر دست گله،که هر چی از خوبیهاش بگم کم گفتم،از هر انگشتش هزار تا هنر می ریزه....

آهای دختر دارا بدویید،که یک پسر دارم کدبانو....قهقهه

کد بانو در تمیزی و گردگیری....

فکر کنم تو دلت داری می گی :مادر جان یکم به این خونه برس. دست به روی این خاکها بکش.ما حرکتی کنیم ،شاید شما به خودتون ببایید.آخه مادر جان،زنی گفتن،مردی گفتن،شرمی یو حیایی گفتن،چقده تو....(اصلا هم ترانه سوزان نیست)

      

نکن مادر،نکن.اینقدر احساسات مامانی رو قلقلک نده.همینطوری حلاکتیم،چه برسه با این کارات.همش دوست داری تو کارا کمکم باشی.و اینجا کلی اصرار که خودت تنهایی آب میوه بگیری....

منم که از خدا خواسته.آخیییییییییشاز خود راضی

بچه هامون احتیاج به کسب مهارت دارن.پس نترسید .بهشون این فرصتها رو بدیم....

بابا مشغول تعمیر حفاظ تخت شما و شما مشغول کمک به بابا.کمک به معنای واقعی...دروغگو

شدی آب بیار و نون ببر خونه ما و مامان جون اینا.میگیم آقا طاها بالش رو ببر واسه بابا جون،لطفادلقکشمام ما رو شرمنده می کنی ،و همه خانواده دست و جیغ و هورا تشویقهوراشمام با کلی غرور دلبرانه بالش رو یک دستی حمل می کنی و چند باری می یوفتی باز می ایستی و کمی قبلتر از بابا جون،بالش رو می زاری زمین و خودت رو پرت می کنی روش.بابا جونم همچنان در انتظار.

      

بچم،آخیش چه کیفی میده می گم بچم،انگاری من هم راستی راستی مادر شدم.از برکت وجوده توست که مادرم ای بی همتای من.تو این عکس داری در حین جارو کردن با مامانی دالی بازی میکنی.چه همتی؟؟؟سوال

 

الله اکبر.بعضی اوقات آدم می ترسه از این بچه ها.یک باری ،یک روزی ،نمیدونم آفتاب از کدامین سو بیرون زد و بنده زیر یک قالیچه رو جارو کردم.این شد نتیجش اولین بار از تعجب شاخام زد بیرون.دیگه الان زیر تمام فرشهای خونمون از برکت وجود دور دونمون تمیزن.میگم این فرشام فکر کنم در شگفتین که بعد از چند سال حساب ی تمیز می شن.می گم برکت خونه ای ،شما بگو نه .....

      

وای که دیوونه این سشوار کشیدنتم.از حموم می یایم بیرون،با اشاره و زبان بی زبانی و زبان با زبانی،خلاصه همه حرفتو می فهمم ،ای بهار نارنج من.

به مامان می گی:بوواِه (گرمه ) و مامان می گم: نیست پسرم .دماش رو متعادل کردم و پسر....

پسر :شونه می خوام .        مادر:چشم عزیزم.بفرمایید.

پسر:مادر جان سوختم.خودم درستش می کنم.

مادر:طاها جون،مامان....ای وای راست می گی قند عسل.این خیلی گرمه. وای ببخشید مامان جون.حواسم نبود.ابله

         

پسر:گوشهام رو خشک کنم......

پسر:ای کاش زودتر کاری می کردم...

پسر:اینم جلو موهام.

پسرم،تاج سرم ،پزرگ مرد کوچک من،ممنونم که هستی،تا لحظات زندگیمون شیرینتر از عسل بشن.

                                                  

  عاشق اینی که پول بزاری تو جیب لباست.اینقدر این پول بیچاره رو مچاله می کنی ،که ادم رو یاد پول زمان قاجار می ندازه .

مادر حسابگر داشته باشی،نتیجش ای می شه که قلک خواهی داش و علاقه مند به پول خواهی شد.

زندگی خرج داره خوب.باید به فکر فردا ها بود.

منم یه روزی بزرگ می شم.....

دیدید مرد شدم.بزرگ شدم.آقا شدم......

وای که چه احساس غروری با عینک بابایی می کردی.انگاری ماشین زمانت شده بود و تو رو برد به آینده.

خوش باش ،خوشیه من.شاد باش شادیه من.

 

ودر آخر نتیجش اینه ::که اینطوری بیهوش می شی از بس زحمت می کشی و خسته می شی.چشمک

امیدوارم از سازمان حمایت از حقوق کودکان ،کسی با هام تماس نگیره.چون با این اسناد معتبر حتما متهم می شم.خندهقهقهه

خستگیها و  بی خوابیها و بد قلقیهات بمونه واسه منِ مادر.می زارم خوشیها به یادگار بمونن.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

خاله جون
17 آذر 92 14:50
طاهاا ا ا ا ا ا ا ا ا ا بخدا خاله عاشقتتتتتتتتتتتتتتتتتم.وای که که خاله میمیره برات نفسبه خاله جونت رفتی کدبانو بر منکرش لعنت،ما چاکرتیم خال جون.
مامان شیما
18 آذر 92 22:26
آخ آخ چه جیگرییییییییییییی.طاها جونم درسته قورتت میدمااااااا.قربون اون سشوار کشیدنت بشم من.قند عسل نه نه نه.اگه قورتم بدید کی خونه مامانی رو تمیز می کنه؟؟؟
مامان نیلا
19 آذر 92 10:41
طاها جون خسته نباشید یکم از کارا رو بذار برا مامان شقایق !!!!! شقایق جون ما دختر دارا رو با این عکسا اغفال نکن عزیزم نظر لطف شماست.مطمینم نیلا جون دست کمی نداره و از هر انگشتش هزار تا هنر می ریزه.