اولین پیرایش
زلف بر باد مده تا نَدَهی بر بادم ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
مِی مخور با همه کس تا نخورم خون جگر سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی دربندم طُره را تاب مده تا ندهی بر بادم
یار بیگانه مشو تا نَبَری از خویشم غم اَغیار مخور تا نکُنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگِ گُلم قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ور نَه بسوزی ما را یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهرهی شهر مشو تا ننهم سر در کوه شور شیرین منما تا نکُنی فرهادم
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رَس تا به خاک در آصِف نرسد فریادم
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی من از آن روز که دربند توام آزادم
وقتی آنقدر زیبا حضرت حافظ از دل مادر می گوید،دگر جایی برای صحبت نیست ای زیباترین بهانه زندگی مادر،به خدا قسم که ؛؛ مادر از آن روز که در بند توام آزادم...
ماه که بودی ،ماهتر شدی ای بی مانند من.پیرایشت مبارک،نازنین نگارم..
مکان :رشت .منزلیه
پیرایشگر :آقا جمال (لازم به ذکره که بابایی تاکید داشتن ایشون موهای شما رو کوتاه کنن.زیرا ایشون ارایشگر بابایی در جشن عقد و نیز عروسی و تمامی مراسمهای مهم زندگیشون بودن،پس حق داشتن زلفای کمند شما رو به ایشون بسپارن).ایشون هم مرد بسیار مهربونی بودن و هم بسیار زیبا موهای شما رو کوتاه کردن.
تاریخ :پنجشنبه.17 بهمن ماه. ساعت 13
تمام مدت بسیار اروم و صبور و مثل یک جنتلمن برخورد کردی .مثل همیشه آقا .فدای این آقاییت بشم من،میوه دل مادر.
روز قبل از رفتن به پیرایشگاه سرما خوردی واسه همینم زیر چشات قرمزه.این عکسها رو به سفارش زن عمو مینای عزیز گرفتم،که خواستن موهاتونو ببینن.اما شما فلفل مامان،حتی تو یک عکس هم خوب نموندی تا عکستو بگیرم،از بس که ناقلایی.....
تو این عکس مامان می گم؛طاها جونم یک لحظه بمون تا مامانی عکستو بگیرم.
طاها جون؛ نههههههههههه (ببین چقدر فلفل شدی،مامانو میزاری سر کار حسابی)
طاهای من، بی قید و شرط حلاکتم.عاشق سینه چاکتم.