آقا طاهای نازنینآقا طاهای نازنین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره
مریمنازمریمناز، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

طاها،زیباترین هدیه خداوند

اولین شهر بازی

1392/10/18 16:57
نویسنده : ماما شقایق
784 بازدید
اشتراک گذاری

خدا رو شکر فرصتی یافتیم برای نوشتن.خدا رو شکر سفر اروپا نرفته بودیم،وگر نه معلوم نبود تا یکسال دیگر پستی  میداشتیم یا نه؟؟.خیال باطل
باورکن یکی یدونه مامان،تو این مدت بی اینترنت بودم و گر نه اونقدرام سفر نرفته نبودیم
ممنون از دایی جون و زندایی جون که علیرقم مشغله کاری  و درسی که داشتن باعث شدن یک عالمه خاطره خوش از سفرمون  به تهران داشته باشیم.واین اولین تجربه شما در سرزمین عجایب بود
وچه خوش بودی و متعجب....دلقک
از اون همه رنگ و هیجان.


در ادامه عکسهای طاهای من، از لذتت در بازیها خواهم گذاشت...

فکر کن ،عصاره وجود مادر؛4 تا آدم گنده به بهانه شما سوار قطار شدیم.تنها بخاطر شاد  کردن دل شما،نه کودکی کردن خودمان،باور کن جان مادرقهقهه

این هلیکوپتر رو خیلی دوست داشتی واسه همینم دایی جون دو بارواستون شارژش کردن.

واااااای عاشق اون حست بودیم من وبابایی.وقتی تو چرخ و فلک می چرخیدیم.یه لبخند می زدی کاملا شیرین و دلنشین و کاملا معلوم بود که حسابی کیفور بودی.

ودر نهایت یک شام خوشمزه هم نوش جان کردیم و ساعت 12 شب برگشتیم منزل دایی جون... مامان شما رو بردم یه دوش اب گرم گرفتیم و یک خواب راحت...

ممنون دایی جون و زندایی جون بابت دعوتتون و اینکه کل شب مهمون جیب شما بودیم  و چه بیشتر خوش گذشتخنده

با دیدن این همه خوشی شما،بابایی قول دادن ما رو به قصر بازی رشت،دیار خودشون ببرن.ای کاش زودتر لذت می بردی،دوردونه مادر،بلکه ما هم همه جا در کنارت کیفور شویم،نه از باب بازی خودم،نه نه.باور کن زندگی مادر.تنها بخاطر مراقبت از شماست که همه بازیها جلوتر از شما نشسته بودم.زباندروغگو

یادش بخیر،خیلی قبلترها،تنها به عشق شهر بازی بود که تهران می رفتیم.وبعد دیدار اقوام.برای رفتن به شهر بازی ثانیه شماری می کردیم و هنوز لذت آن روزها زیر دندانم است......آخخخخخ

بیشترین بازی که من و بابایی دوست داشتیم و داریم:ماشین سواری بود؛تا شما رو ببینیم...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان نیلا
23 دی 92 11:55
همیشه به شادی و شهربازی ایشااله سفر اروپا !همه با هم ممنون عزیزم.انشاالله.
مامان نیلا
27 دی 92 23:38
کجایید پس شما؟ سلام عزیزم.بی اینترنت بودیم،گلم