سفرنامه تهران .فصل اول
و اینگونه سفر 4 نفرمون آغاز شد.چه حس خوبی.چه حال خوبی .و چه هوای خوبی..چه بچه های خوب و خوش سفری ..چه بابا و مامان خوبی چه خدای خوبی .!!..خدا یا شکرت بخاطر این همه خوبی.. قبل از شروع به جمع کردن چمدان سفر ،گفتم :عزیزانم بشینید یک درخواست دارم ازتون ..بیایید به هم قول بدیم تا می تونیم سعیمون رو بکنیم تا شاد باشیم .خوش رو ..خوش سفر..خوش اخلاق باشیم و با گذشت و به هم کمک کنیم .همه مسیولیتها تنها به دوش من نباشه (در مورد مریمناز) .. خوب طاها جان شما وسایل مربوط به خودتون رو وردارید(از زمانی که یادم میاد طاها جانم یک کوله داشت مربوط به اسباب و لوازم خودش .و الان یک سالی هست که بدون دخالت من بارشو خودش می بنده جان شیرینم و کولشو می زاره دم د...
نویسنده :
ماما شقایق
7:42