آقا طاهای نازنینآقا طاهای نازنین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره
مریمنازمریمناز، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

طاها،زیباترین هدیه خداوند

یا حسین

سلام به همه عزیزانی که تو این مدت به ما سر زدن ،اما ما نبودیم.بیشتر بودیم اما بی امکانات بودیم و چقدر سخت گذشت بدون  امکانات اینترنت.از هیچ بابت ناراحت نشدم،بیشتر از ایتکه نتونستم به موقع تو وبلاگ پسرم پیام تسلیتم روبابت بزرگترین روزغم عالم ،عاشورای حسینی به صاحب عزا،خانم فاطمه زهرا گفته باشم.چطور می شه خاطرات تو رو بی نام حسین مزین کرد.ای که آرزوی چشمان مادرت دیدن عزاداریت برای حسین است و افتخارم بیشتر و بیشتر شد وقتی میدیدم با شنیدن صدای عزاداری، دستهای کوچک اما پاکت رو به سینه مالامال عشقت می کوبیدی و مادر باز افتخار می کردم به داشتنت ای ناز دونه مادر. تعطیلات سه روزه رو در دیار بابایی سپری کردیم تا بعداز مدتها بیشتر ...
28 آبان 1392

آشپز کوچولو

همیشه مخالف این بودم که بچه بره رو کابینت بشینه،چون بعدها بزرگتر شد این رفتار نادرست ،عادتش می شه.بهر حال از قدیم گفتن : هر چی بدت بیاد سرت می یاد. چه کنم اینم بازی روزگاره.تا بحال شاهزاده مامانی هیچوقت رو کابینت ننشسته بودی ،تا اینکه مامن دچار کمر دردهای مضمن شدم و هر از گاهی که بهانه بغل مامان رو می گرفتی ،چاره ای جز نشوندن  در کنار خودم در هین آشپزی ندیدم. سعی کردم  شرایطی رو واست فراهم کنم تا بازی هدفندی بر روی کابینت داشته باشی.بازی با نمک :با قاشق نمک رو ور می داری میریزیم تو لیوان.بعد لیوان رو خالی می کنیم تو ظرف نمک.   بعضی وقتا هم مثل امروز با هم عصرونه پنکک با مغز گردو و...
12 آبان 1392

طاهای 15 ماهه ما

                                                 مبارک مبارک .تولد 15 ماهگیت مبارک. مادر به فدای اون فد وبالای رعنات نازنین مادر. و اما شازده کوچولوی ما،وروجکی شدی واسه خودت.تو تموم مهمونیامون گل مجلسی و کلی دلبری می کنی و همه رو عاشق شیرین کاریات می کنی.تو این عکس داری واسه دو مرد کهنسال که هم شهرکیمون هستن  بای بای می کنی. با همه آشنایی و اصلا غریبگی نمی کنی .و همیشه بهت اف...
27 مهر 1392

طاهای 14 ماهه (2)

و اما ادامه ماجرا::::: ای شاه پسر مامان،دونه انار مامان ،ای فلفل شیرین زندگیمون،قابل وصف نیست مهربونیت.هر چی بگم از خوش اخلاقیات باز کم گفتم.یه نمونه بگم؟چشم. با دیدن هر غریبه ای،جه مهمون باشه چه تو خیابون گریه و زاری راه نمی ندازی وخیلی آقا می ری بغلشون و بعد از چند دقیقه شروع می کنی به ارتباط برقرار کردن.اگه فرد مورد نظر موبایلی،عینکی و.... خلاصه چیز قابل ور داشتن داشته باشه،اول واسش دلبری می کنی و بعد دست می بری به سمت هدف.... امان از دست این ناقلای مامان. این تیشرت و پیراهن خوشگل هدیه تولد و عیدی پرهام جیگر طلا و مامان شیماست .ممنون بابت هدیه قشنگشون        &n...
30 شهريور 1392

طاها از جنس مروارید

سلام عزیز مادر سلام دردونه من،سلام نازنین نگارم، سلام دنیای دوست داشتنی مامان،سلااااااااااااااام بزرگ مرد کوچک من . خیلی غیبت مامان طولانی شده.شرمندم.اما آخه این دندونهای مرواریدت جان به جان مامان می کنن تا سر به بیرون بزنن.جالب این بوده که این همه مامان منتظر دندون نیشت بودم(همانطور که در پستهای قبل نوشته بودم)،هیچکی بر نگشت بگه  عزیزم انتظارت نا بجاست.اول دندون تختی ها بیرون می یان بعد در اخر نیش ،نیش خودش رو میزنه.خلاصه اینکه ما در عجب فاصله بین دندونهای جلوت و دندون به خیال مامان ،نیشت بودم که با سرک کشیدن در اینترنت وکتابی که خاله جون مشغول مطالعه اون بودن فهمیدیم ببببببله،دندونهای شاهزاده ما آنورمال نیست اون اطلاعات مامانه که با...
19 شهريور 1392

دوستان دو قلو

وقتی فکر می کنم که یک دونه بچه این همه انرژی می طلبه ،پس باید یه خسته نباشید حسابی به مامان های نی نی های دو قلو گفت واز خداوند مهربان براشون طلب سلامتی ،صبر و تحمل و انرژی می کنم و هزاران بار خسته نباشید میگم. و اما دوستهای دو قلوی شما نیکا جون و نیکی جون که به همراه مامان فاطمه و خاله هانیه قبول زحمت کردن تشریف آوردن منزلمون، فقط و فقط واسه تبریک تولد شما که به دلایلی نتونسته بودن بیان.اینهم دخترهای دست گل ما به همراه فلفل خونمون ،نور چشممون،که کلی احساس بزرگی می کردی بین دو تا دخمل عسل دیگه .و همش سعی می کردی صورتشون رو لمس کنی. (چون این کارو همیشه با دوستت ،عروسکت، علی کوچولو می کنی)مامان قوربون اون حس کنجکاویت بشم ،طاهای من و م...
12 شهريور 1392

طاهای یک ساله

دنیای دوست داشتنی ما ، طاهای زندگیمون، برکت خونمون،چراغ آشیونمون روز به روز داری شیرین تر و دلبر تر می شی .بعضی اوقات می خوام از شدت عشق فشارت بدم و بچلونمت ویا فریاد بزنم که چقدر دوست دارم وعاشقتم.روز به روز داری توانا تر می شی و جاهای بیشتری رو تو خونه کشف می کنی .همین دیشب که بابایی امد خونه ،با دیدن خونه(خونه ای که انگاری یه خونپاره افتاده توش )تنها یک جمله گفت: ماشاالله به پسرم.حسابی راه افتاده.و بعد شما رو ،پاره تنش رو در آغوش گرفت و ماچ و بوسه راه انداختید. ودر نهایت زحمت جمع کردن وسایل رو قبول کردن. فدای این پدر و پسر بشم من. میخوام از شیطنتهات و شیرینکاریهات،از کمالاتت و از طاهای یک سالمون بگم.می دونم اگه صفحات زیادی...
7 شهريور 1392

جشن تولد 1سالگی

خدا رو شکر که بعد ازیک غیبت طولانی ،فرصت شد که باز هم واست بنویسم ،شیرینی زندگی من.توی این مدت سخت درگیر تدارک تولد شما و بیماریت و بی قراری دندونت و.... بودم.خدارو شکر دندونت تشریف آورد.و باز خدا رو شکر که سومین تولد 1 سالگیت هم به خوبی و خوشی برگذار  شد .خیلی ناقلایی مامانی 3تا تولد ::::: از همه اونایی که واسه تولدت زحمت کشیدن تشکر می کنم: از بابایی که  واست سنگ تموم گذاشت و توی این هفته حسابی واست وقت گذاشت و خرج کرد. از مامان جون که مثل همیشه از جونش مایه گذاشت و تا دقایق آخر در خدمت شما بودن و تا آخر شب مشغول جابجایی .از خاله جون که با نی نی تو شکمش حسابی خسته شد و ما رو شرمنده خودش کرد.از زندایی جون ،خانم عباسی و خاله...
31 مرداد 1392

حرکت؛برکت ماه رمضان

شاکیم از مردمی که تموم هم و غمشون شده دخالت تو کار خدا.شاکیم از بس همه پرسیدن :پسرت راه افتاد دیر نشده فلان کس بچش میدوه. هنوز حرف نمی زنه فلانی عین طوطی حرف می زنه . چرا کسی از قشنگترین کتاب،زیباترین موسیقی ،از بامزه ترین کار،ازبهترین بازیها،از بهترین روش واسه غذا خوردن،بهترین ساعت خواب بچه ها و..............خیلی چیزهای مفید دیگه حرف نمی زنه؟؟؟ بباین یه قولی بهم بدیم .الان می گم :::: بباین دل مشغولیامون متفاوت بشه از بقیه مردم.توانمون رو بزاریم رو تربیت بچه هامون تا راه رفتنشون .با بازی کردن با پچه هامون بهشون بفهمونیم که چقدر واسمون مهمتر از فیلم و کارهای پی در پی خونه و گذراندن وقت با دوستانمون و......  هستن .پس نیاز دا...
8 مرداد 1392