طاهای 18 ماهه ما - 3
وای خدای من آخه چی بگم از خوبیهات و مهربونیات،از کارهای خونه خسته و درمونده نشستم رو مبل و چشامو بستم وگفتم وای خسته شدم،یکهو دیدم یه فرشته زمینی که گرمای اون بوسش خستگیم رو مهو ونابود کرد روی پامو بوسید .با تموم عشقم نگاهت کردم ایستادی و دست پر مهرت رو به موهام کشیدی و یک بوسه به گونه ام زدی.من مردم ،من داغونه داغون شدم.من .... ای کاش فرهاد بود تا به او می فهموندم عشقم به طاهایم ،ماورای عشق توست به لیلی ات. خدایا بخاطر وجود نازنین همسرم و میوه عشقمون ؛؛؛طاها؛؛؛؛ از ته ته قلبم نوکرتم. و اما برنامه تربیتی ما،واست می تایپم شاید بزرگ که شدی بخوای بدونی با تو چه کردم،ماه زیبای من: َ در ادامه مطلب خواهم گفت... &n...