آقا طاهای نازنینآقا طاهای نازنین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره
مریمنازمریمناز، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

طاها،زیباترین هدیه خداوند

طاهای 18 ماهه ما - 3

وای خدای من آخه چی بگم از خوبیهات و مهربونیات،از کارهای خونه خسته و درمونده نشستم رو مبل و چشامو بستم وگفتم وای خسته شدم،یکهو دیدم یه فرشته زمینی که گرمای اون بوسش خستگیم رو مهو ونابود کرد روی پامو بوسید .با تموم عشقم نگاهت کردم ایستادی و دست پر مهرت رو به موهام کشیدی و یک بوسه به گونه ام  زدی.من مردم ،من داغونه داغون شدم.من .... ای کاش فرهاد بود تا به او می فهموندم عشقم به طاهایم ،ماورای عشق توست به لیلی ات. خدایا بخاطر وجود نازنین همسرم و میوه عشقمون ؛؛؛طاها؛؛؛؛ از ته ته قلبم نوکرتم.  و اما برنامه تربیتی ما،واست می تایپم شاید بزرگ که شدی بخوای بدونی با تو چه کردم،ماه زیبای من: َ در ادامه مطلب خواهم گفت... &n...
6 بهمن 1392

طاهای 18 ماهه ما - 2

  عزیزان عزیزی به ما سر زدن که شرمنده همشون،تاخیر زیادی داشتم. از همینجا دست همشون رو می بوسم،اما چرا نبودیم. 1-وقتی مادری و فرشته ای داری که دلت نمی خواهد قند درون دلش آب  شود و در مادرانگی خود غرق می شوی و آنقدر فرو می روی که دیگر یادت می رود در خانه آینه ای داشتی که ساعتها جلویش ناز و اشوه می آمدی،شانه ای داشتی که به سر می کشیدی،کرمی داشتی ،لوسیون بعد حمومی داشتی ،باشگاه و استخر و بازارو ......دنیای دیگری داشتی،و حالا تمام دنیایت می شود لبخند دل نشین فرزندت.آرامش وجودش می شود همه هدفت و آرام آرام یادت می رود که هستی ،زندگی می کنی،نفس می کشی،این حق توست ای مادر.یقین دارم روزی همین پارههای تنمان با صراحت بر خواهند گشت و ...
4 بهمن 1392

طاهای 18 ماهه ما -

سلام و ببخشید بابت تاخیرم در تبریک 18 ماهگیت،میوه دل مادر،طاهای من.شبها از خستگی بی هوش می شم پا لپ تاب،و یواش یواش می خزم به سمت دوست داشتنی ترین مکان دنیا؛؛رختخوابم. بدون مقدمه بگم انگاری خیلی وقت بود که منتظر 18 ماهگیت بودم ای بی همتای مادر،اما نمی دونم چرا اینقدر زود امد.می ترسم از روزی که 18 سالگیت رو تبریک بگم،اونم به همین اندازه زود از راه برسه و اونوقت واسه خودت مردی شدی.فکر کردن به این موضوع هم باعث بغضم می شه..... نه  نه نه اینکه ناشکر بزرگ شدنت باشم نه،طول عمر موهبت الهیه و همیشه از خدای خوبیها و مهربونیهام واست عمر طولانی با یک تن سالم ،یک روح پاک  ،سیرت زیبا ودلی خوش و لبخندی آغشته به مهرو قلبی...
3 بهمن 1392

25 دی ماه

بنام خدای مهربانم،که هر چه از مهربانیش بگویم کم  گفتم.یک ماه پیش در چنین روزی  نازنین خاله  به دنیا آمدی،و خیال همه را از وجودت و سلامتیت راحت نمودی و چقدرزیبا روزی بود تولد تو،کیان نازنینم.طاهای من ،علاقه ات به پسر خاله ات باور کردنی نیست.دلت می خواهد هر جا که او هست ،تو نیز باشی.عاشق انگشتان پا و دستش هستی.انگار راستی راستی می دانی او پسر خاله ات است.دلت می خواهد او را روی پایت بگذاریم و یا روی نی نی لای لای تا او را بهتر و از فاصله 20 سانتی ببینی،و در این زمان چه آشوبی در دل من و خاله جون است  که نکند از عشق زیادت کاری کنی با نی نی جان که نباید بکنی . نازنین خاله کیان خاله،عزیز جونم، اولین ماه گردت مبارک.چقدر دلم...
25 دی 1392

برگشتیم

سلام.سلللللللللللام.وباز هم سلام به خاطرات مصورم.سلام به آهنگ دلنشینم.سلام به امکانات.سلام وبلاگ جونم.وای مردم از بی وبلاگی.چه دردی داره ترک اعتیاد.انگاری یه چیزی می یوفته تو وجودت وقتی اینترنت نداری.چقدر بد.این همه وابستگی به این تکنولوژی اصلا خوب نیست،مادر جان.یه وقت از مادر الگو نگیری،جان مادر... هم بودیم،هم دلمان می خواست بتایپیم،اما چه کنیم،به هر دری زدیم تا بلکه این مشکل قطع اینترنت را درست کنیم،نشد که نشد.تا دیروز.عزممان را جمع کردیم و گفتیم :این تو بمیری آن تو بمیری نیست.اینترنتی بسازم،آن سرش ناپیدا؛ کل منطقه را جوابگو باشد ..... تمامی راهها را بررسی کردیم و آخر دست به دامان مبایل و شماره دایی جانتان شدیم  که خدا حفظشا...
18 دی 1392

کیان ،پسر خاله عزیز

    ::: غنچه کرد و غنچه شکفت و خداوند بهترین و زیباترین هدیه اش را به ما داد(کیان).خدای بخشنده را شکر گزاریم . :::: این اس ام اس بابا داوود بود واسه همه آشنایان در لحظه ای که به معنای حقیقی پدر شدن و کیان نازنین ما پا در دنیای ما نهاد.خوش امدی عسل خاله.جون خاله.                                      هورااااااااااااااااااااااا.کیان جون خاله به دنیا امد.و من رسماً و قانوناً و اسماً وخلاصه درست و حسابی خاله شدم،چه کیفی میده خاله شدن و چقدر سخ...
27 آذر 1392

طاهای 17 ماهه

چه کرده ای با من،طاهای من که اسیرت شده ام .یک ساعت دور از تو مثل یک سال بی توست.گریه ات را بهانه ای می کنم برای دور نشدن از تو.نگاهت سراسر انرژی ست.صدایت ،صدایت خوش اهنگترین ملودی دنیاست. آخ خ خ خ خ ،لبخندت ،چه بگویم از او که می برد مادر را به بهشت.... دوستت دارم .دوستت دارم.دوستت دارم.روزی را به یاد نمی آورم که ده ها بار صدایت نکرده باشم: طااااهههههههها...  .نگاهم می کنی،و مادر می گویم:طاها دوست دارم.لبخندی می زنی و به ادامه کارت می پردازی.و آرامش نگاهت و لبخندت، ساعتها مرا بس است .دگر هیچ از خدا نمی خواهم. و باز خدایا شکرت..              تولد 17 ماهگیت مبارک،زندگی من...
27 آذر 1392

یک روز با تو

بنام خدایی که هیچ وقت دغدغه از دست دادنش را ندارم. وقتی به حرف دل مامانا گوش جان می سپاریم می بینیم چقدر شبیه هم لذت می بریم.از اولین کلمات ،از اولین ماما گفتنها.از خنده ها .بازیها،از بودنتان.باید مادر بود تا پی به لذت مادرانه ببری.مدتیست که میخواهم،از یک روز کامل با تو بودن بنویسم.. دوربین به دست گرفتم و بسم الله.....دلم می خواست همه لذت بردنهایم را ثبت کنم.اما... یک ساعت از بیداریت نگذشته بود که تعداد عکسهای ما به 100 رسیدودیدم اگر اینطوری پیش رویم هارد اگسترنالمان نیز کم می آید .پیش خود اندیشیدم ،اگر روزی فرا رسد ودلمان خواست هر روز کودکیت را نظاره کند،عکسها که لحن زیبای کلامت را ندارند،پس چه باید کرد؟؟؟  از زمان ...
7 آذر 1392

طاهای 16 ماهه ما

دلبندم ،ماه آسمانم،خورشید وجودم،بهانه نفسهایم،ای که با وجود تو  و خوشی توست که شادانم و ای مخلوقی که عظمت قدرت خالق را در تو می بینم و ای نازنینی که به ناز نگاهت گرفتارم و با لبخند لبانت حلاکم،دنیای من،طاهای من 16 ماه از عمر شیرینت می گذرد و چه شیرین بود تلخی بی قراریها و بی خوابیهایت وچه زیبا بود روزهای با تو بودن. 16 ماه است که به عمق عشق پی برده ام و علت کار مجنون را در یافته ام.کوه که سهل است حاضرم قلبم را ،دارو ندارم را سرمایه وجودت کنم.تو تو تو ،تو ...... در بیان احساسم عاجزم ودر میزان علاقه ام ناتوان.اما می دانم و تو نیز به خوبی می دانی که بزرگترین هدیه خداوندی برایمان و باز خدایا شکرت. این عکس در فروشگاه ل...
28 آبان 1392