آقا طاهای نازنینآقا طاهای نازنین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره
مریمنازمریمناز، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

طاها،زیباترین هدیه خداوند

تاثیر قصه و داستان

در مقابل رفتار فرزندتان، به جای نصیحت های تکراری، داد و فریاد، تنبیه و تهدید از جادوی قصه استفاده کنید. با قصه می توان خیلی از رفتارهای خوب را در کودکان نهادینه کرد... از مدرسه بر گشتی با کلی هیجان و بسیار شاد و شنگول .و من با تن نیمه جانم به همراه پدر و خواهر جون و مامان جون ،بی صبرانه در انتظار دیدارت بودیم.دقایق برام دیر سپری می شد .خودم رو با نازدونه خونمون مشغول کرده بودم.دستم به کار نمی رفت ،آخه جانم نبودی در کنارم.. هزاران بار خدا رو شکر کردم بخاطر حظور بهار و شکوفه گیلاس خونمون..مریمناز با خندهاش داشت آرومم می کرد.در اوج خواب آلودگی می خواست شادم کنه.. چی بگم از خوشرویی این فرشته ،که هر چی بگم ،کم گفتم..بی نظی...
3 مهر 1396

از رفیقهای شفیق و امنم

پنجره را باز می کنم تا کمی اکسیژن به دلم برسد.. تا عطر پاییز..حواسم را از نبودنت پرت کند... دلبندم! چند روزیست که با قدم های کوچکت،اولین گام های بزرگ شدنت را برمی داری.. و من..هنوز برایم سخت است پذیرفتن اینکه توبزرگ شده ای، دست خودم نیست عشق کوچک من! ساعتهایی که نیستی، خیالِ شیطنت های هر روزت...دیوانه ام میکند... صدایِ خنده های کودکانه ات درگوشم می پیچد، برمیگردم...ونیستی... چقدر این خانه بدونِ تو..به من نمی آید! چقدر جایِ بچگی هایت دراین خانه خالی میشود وقتی نیستی... مراببخش که اینقدر جنبه ی نبودنت را ندارم! قول میدهم به رویت هم نیاورم که لحظه های بدونِ تورا ..چندبار گریه میکنم... قول میدهم محکم باشم وهر روز صبح با لبخند به سمت...
3 مهر 1396

مهربانی

آ می گويند که شهریور تمام و مهر در راه است.. چه خوش خیالند مهر برای ما مدتهاست که آغاز شده مهر آنهایی که دوستشان داريم. "مهر"به ماه نیست مهر، به "دل" است مهرتان پر مهر باد ...
2 مهر 1396

متن مامان جون به مناسبت روز اول مدرسه طاها جان

طاها جانم عزیزم ان شاالله به امید خدای بی همتا روزی پدر مادر عکس فارغ التحصیلیتو در بهترین دانشگاه دنیا برام بزارن .ان شاالله عکس دامادیت . الهی که موفق باشی ای نازنینم خدا یا شکر که ما این روز رو هم دیدیم. خدایا دیدن این روز رو قسمت همه پدربزرگها و مادربزرگها بکن. ان شاالله
2 مهر 1396

بدون عنوان

ظرف غذای روز اول مدرست...لقمه رو با جان دل و خیار شور و گوجه رو با عشقم تو ظرف گذاشتم ... اولین بار تو زندگیم بود که طاها جووونم تا ته لقمتو خورده بودی .. اینم برنامه آموزشی شما در طول دوران تحصیلی پیش دبستانی سروش .واقع در کریم آباد تنکابن ... لذت بردن و شاد بودن و خوش گذراندن تنها انتظار مادر هست .پس تمام سعیت رو بکن عصاره وجود من.. روز دوم برای شما سرویس گرفتیم..اما دلم خونه..آشوبه ..بی قراره .و اشکم دم مشکم..چندین بار تماس گرفتم با راننده سرویس و مدرسه ..انگاری بیشتر از شما من دارم بی قراری و دلتنگی می کنم..اما ته دلم محکمه بخاطر اینه هر روز با آیه الکرسی و صدقه راهیت می کنم و می سپارمت دست همونی که تو رو به ...
2 مهر 1396

روز اول مدرسه

روز اول مدرسه تا صبح چشم رو هم نزاشتم.میز تحریرت رو که کلی وسیله روش انبار شده بود (بر خلاف قانونمون که مسیول جابجایی وسایلتون هستید) ،مادر مرتب کردم.جامدادی جدیدت که کلی جای پنهان داشت پر از وسایل ریز و جالب کردم تا صبح ببینی و شاد بشیی.خونه اسباب بازیهاتو که باز مسیولش خودت بودی مرتب کردم.انگاری یه دل مشغولی می خواستم که با خودم حرف بزنم تا بتونم کنار بیام ..کنار بیام به فرستادنت به راه دور.به پیش دبستانی سروش .به مسافتی معادل نیم تا 40دقیقه راه.خیلیها باهام حرف زدن که پشیمون بشم.نمی دونم کارم درست بوده یا نه!!!نمی دونم ارزش این همه مسافت رو داره یا نه؟!؟! تنها دلیل من برای فرستادن به مدرسه دور ،شاد بودنت بود..از اینکه تو زمان مدرسه بهت ...
2 مهر 1396